جشن سیسمونی
آخ که چقدر جام تنگه همه چیز اینجا بی رنگه تنهای تنها هستم یک گوشهای نشستم آخ که چقدر جام تنگه همه چیز اینجا بی رنگه تنهای تنها هستم یک گوشهای نشستم منتظرم که زودتر بیام به پیش مامان بابایی رو ببینم بشم خوشحال و خندان مامان میخواد واسه من وسایلی بخره هیچ چیز کوچیکی رو از خاطرش نبره واسه همین شنبه یک جشن میخواد بگیره اینها همه بهونست، میخواد شما رو ببینه--------- روزش رو باید خودتون بزنید فکر نکنید من نیستم،من شما رو میبینم خوشحال میشم اگر که، شما بیاید به جشنم